سه سال... چ کم! نه... چ زیاد!... نه... نمیدونم... الان فقط میدونم تموم شده... و هیچ وقت دیگه بر نمیگرده...
آب بازیا... سر کلاس کرم ریختنا... غما شادیا... همش تموم شد...
دیگه ما نمیخونیم "۱/۷ ۱/۷ ۱ ِِِِِ ِ ِ ِ۷" و "شیره تیم ِ ۲/۳ ۲/۳" یا " ۳/۳ ۳/۳ ۳ / ۳ بگو! ۳/۳ ۳/۳ ۳ / ۳" !
دیگه برنمیگردیم رو اون نیمکتای مدرسه و روشون حکاکی نمیکنیم... عید و با نوع خودمون تبریک نمیگیم و آخرین اشکامون و روش نمیریزیم...
دیگه بال بال نمیزنیم... دیگه با " دس سوت جیغ بیا " نمازخونه رو نمیترکونیم...
دیگه نامه نمیدیم و معلم بازش نمیکنه و ما سکته نمیزنیم...
اصن مگه تو کلاسمون تو دبیرستان ما یی هست ؟
دیگه هیچوقت ما با این ترکیب پیش هم نمیشینیم...
من ... ب شخصه... مطمئنم... دیگه هیچوقت (ممکنه) وقتی رو نیمکت و نگا میکنم کیف زری و نمیبینم... وقتی جلوییم برمیگرده چشای سبز مامانم و نمیبینم... وقتی بچه های نیمکت جلویی حرف میزنن یهو نمیترکن و من و زری مداد نوکیامون و بهشون نمیزنیم...
وقتی برمیگردم عقب پری و نمیبینم... دیگه هیچوقت پچ پچای نگین و زری و نمیشنوم و ما ۶ تا با هم نمیخندیم...
هیوقت دیگه سر دینی شیدا بلند بلند چیزی رو اعلام نمیکنه (مث اینکه چرا ما باید صب زود توجه امام زمان و اونم با اون وضعی ک از خاب تازه پاشدیم جلب کنیم؟) و ماها نمیترکیم و سعی نمیکنیم ی جوری ماس مالیش کنیم...
دیگه عابدیان نمیگه "در بسته شد " در حالی ک کل بچه ها تو حیاطن و خودش اینور در وایستاده...
دیگه جفری چش غره نمیره بهمون و ب ژسستایی میگیره نمیخندیم...
دیگه نکته گیری نمیکنیم و دیگه نگین نمیگه "اه... خانوم حالمون دیگه داره بهم میخوره... سر زیست و قرآن و ... و حالام دینی؟"
دیگه وقتی ب ردیف اونوریا نگا میکنیم نمیبینیم کلا همه شون دارن با هم حرف میزنن و یهو اون وسط میترکن یا صدای خنده ی کیمیا میاد... و کل بچه ها میپرسن "چی شد؟"
دیگه رحمانیان مچمون و نمیگیره وقتی داریم راجه ب دماغ هم نظر میدیم (:دی) یا کلا حرفایی میزنیم ک نمیخوایم کسی بفهمه...
دیگه مهدیس یهو برنمیگرده سمت نگین و بگه "خیلی بیشعوری کصافط مگه نگفتم نگیر؟..." یا "بابا نگیر دیگه اه اه اه
دیگه وقتی هول شدم و شعر نی نامه یادم رفته و اشکم داره در میاد ی دست مجهولی از اون پشت نمیاد و شونم... دلداریم نمیده...
دیگه وقتی میزا رو واس شب شعر جم کردیم فرصت و غنیمت نمیشمریم و رین اور می نمیخونیم و دیوونه بازی در نمیاریم و یهو اون وسط چراغ خاموش نمیشه و نگین فیلم و به ف... نمیکشه!
دیگه مسابقه رقص نمیذاریم و رو میز نمیزنیم و نمیخونیم...
دیگه وقتی دور حیاط را میرم و خیر سرم فقط دارم فک میکنم ۱۰۰ نفر جلوم و نمیگیرن ب جای "خوبی؟" نمیپرسن "چی شده؟"
دیگه چ چ نمیرم... دیگه سویی شرتام شوت نمیشن از پنجره پایین و دیگه کفشامون تو مد گم و گور نمیشه و دیگه آهنگ ریحانا از بلندگو پخش نمیشه و "پیجر" گم نمیشه و دمپایی یا "کفش" حاج آقا سر از سایت در نمیاره...
و
ما دیگه عضوی از فرزانگان ۱ تهران نیستیم...
ولی اینجا همیشه خونه ی ما ست...
خونه ای با شیروونی سبز...
دوستت داریم خونه ی پرخاطره... ی ما...
بچه های نسل ۱۵... ما همیشه باهمیم... حتی تک و تنها تو هر گوشه ی دنیا... مگه نه؟
دیگه گریه نکنین... ما با هم میریم دبیرستان... البته هم کلاسی نبودنمون خیلی بده... ولی همین که با هم تو ی مدرسه ایم خودش خیلیه... مطمئن باشید دبیرستانم عالیه... اونقدر ک روزی ک از اونجا فارغ التحصیل میشیم... وای چه غوغایی بشه...
نه... نمیتونم حتی فک کنم بهش... ب هر حال ما تازه داریم میریم دبیرستان... ۴ سال دیگه وقت داریم... برای با هم بودن و لذت بردن ار فرزانگانی بودن...
مهدیس... من هر روز باهات همون جوری خدافظی میکنم...!... مامان گلم! خیلی دوستت دارم... اصلا م چاق نیستی! خیلیم خوشگلی!
زری... عاشق شوت بازیاتم! میدونم تکراریه ولی خو چی کار کنم؟!! همه ی خاطره هام باهات عالین... اگه چیزی گفتم ناراحت شدی ببخشید!!
فاطی... خیلی خری! تو دبیرستان پیشرفت میکنی تو میمون بازی... من روزی رو میبینم ک از پشت بوم دبیرستان میپری پایین... و له میشی!
نگین... لعنتی من نخاستم! این و گفتم بی تفاوت نباشی! ... نمیدونم چی بهت بگم... گورخر جونم! موبایلت و از توقیف درآر من حال ندارم هی ی کار دارم بزنگم بهت... همشم ۶ دیقه ۶ دیقه!
پری... کاش سال اولم هم کلاسیم بودی! پارسال ک اومدی تو کلاسمون اصن فک نمیکردم ی همچین شخصیتی داشته باشی... اممم... خب شایدم اونموقع نداشتی! خیلی دوست دارم... ببخشید گند زدم ب تولدت و تا ۳ صب بیدار نگهت داشتم!
صدیقه... دایی جونم... تو هم از اون آدمایی ک هیچی در موردشون نمیتونم بگم... نمیدونم... فقط میدونم تو عالی ای! اون زنگ ورزشه یادته؟ سنگه زیرم سر خورد نزدیک بود با مخ برم تو باغچه؟!!
شیدا... هیچ وقت تو عکسا خوب نمی افتی ولی همیشه تو عکسا لبخند و میاری رو لب بقیه! خیلی باحال و کله خرابی! دوست دارم! ای بابا! اون فیلمه ک داشتی موز میخوردی و دوباره تو سال سوم نگرفتیم دیدی؟...
سما... کارسوق پارسال یادته؟ چ همکاری مفیدی داشتیم اصن! خیلی باحالی! تو همینجوری ادامه بدی ب ی جایی میرسی بالاخره!
مریم... خب ی جورایی خاطره ی خاصی باهات نداشتم... فقط پارسال... سر زنگای شاکر... :دی!
دلی... امممممممممممممممم.... ببین... با تو نه ی خاطره ی خاص دارم نه ندارم... چ جوری بگم... کلا تو و فاطی سروناز و مینا با هم میاین تو ذهنم! البته جدای از وقتایی ک ب فاطی ب چشم "خ" خشتک نگا میکنم!
بچه های ردیف وسط... جمیعن... خیلی ساکتین! خیلی باحالین ولی کلا خیلی ساکتین! ماها هوار میزنیم شما زمزمه میکنین! چ سوتیایی ک جلو شما ندادیم! بیشتر خاطره هام با شما تو زنگای تفریحه ک میشستین ما رو تماشا میکردین!
بچه های ردیف اونور! من با همه تون خاطره دارم تک تک بگم؟
سارینا جونم... خیلی دوست دارم... خیلی سر اون امتحان تاریخه کمکم کردی!
نری مخی... پارسال بود ازم دفاع کرد؟!! مرسی!! هم اسم! در ضمن خیر سرم شماره موبایلم و داری... ی اس بده!
کیمیا... :درک! بیخیال باو... خیلی باحالی! خیلی خوب رو میز میزنی... امکان نداره تو جایی باشی و اون جا رو نذاری رو سرت!
ریحانه... فک کنم خاطره هام ازت تو پارسال بیشتر از امسال بود! کارگاه حرفه!
نگین خخخخخخخخ... !!... خیلی خوب مینویسی! عنی! اصن من عاشق انشاهاتم! انشای روز آخرتم ک دیگه حرف نداش!
نگار... سال اول عالی بودی! سر کلاس صحرا نورد... اوه مای گاد! پارسال و امسالم کلا صدات سر خیلی از درسا تو گوشمون بود... و جیغ جیغات!
حانیه... چی بگم؟ خیلی به خصوص راه میری! اصن برق میزنی!
شکیبا... خیلی خوشم اومد از اینکه همین ک اومدی تو کلاس خودت و با همه وفق دادی! ۹۸ایا رم ک درو کردی مث خودم!!
مهرناز! اصن حواسم نبود تو و نستو تو ردیف ما بودین!! خنده هات عالین! اصن تو حلقم!
نستوووووووووو! بابا هری اونا! بابا بزرگ من! مخ کامپیوتر... دیگه چی بگم؟!
کسی رو از قلم ننداختم ک انداختم؟
و ساینا بیتا طنین... بچه های اون کلاسیا! هیچی دیگه همین! خودتون یادتون بیاد خاطره ها رو دیگه...
و پگاه روشنک ملیکا... خاله ها! من و پاک کردین نوشابه دیگه... هعی... کم کم ب نوشین تغییر پیدا میکنم با این روند!
سروناز! ی زبون فارسی رو اون گوشی نصب کن پدرم در اومد خو!
مینا... اصن فک نمیکردم ی روز بشی همسرویسی! حتا واس ی روز!
دیگه کسی تو ذهنم نیس....
و همه ی بچه های فرزانگانی و نسل ۱۵ م ی!
دبیرستان میبینمتون...